توتاليتاريسم
اغلب اتحاد شوروي- و گاهي جوامع اروپاي شرقي به طور کلي، همراه با نظامهاي ديگر کمونيستي مانند چين- برچسب توتاليتر خورده اند. (1) اين اصطلاح براي مشخص کردن رژيمهاي فاشيستي نيز، مانند رژيمهاي آلمان و ايتاليا طي
نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
اغلب اتحاد شوروي- و گاهي جوامع اروپاي شرقي به طور کلي، همراه با نظامهاي ديگر کمونيستي مانند چين- برچسب توتاليتر خورده اند. (1) اين اصطلاح براي مشخص کردن رژيمهاي فاشيستي نيز، مانند رژيمهاي آلمان و ايتاليا طي جنگ جهاني دوم به کار برده شده است. اين واژه در واقع توسط فيلسوفي که انديشه هايش در فاشيسم ايتاليا اهميت پيدا کرد، يعني جيوواني جنتيله،(2) ابداع گرديد، و مورد توجه موسوليني ديکتاتور ايتاليا واقع گرديد و توسط او براي توصيف رژيم خودش به کار برده شد. از آن پس، اين اصطلاح معناي تحقيرآميزي کسب کرده است. (Schapiro, 1972) اين مفهوم معمولاً نه تنها در مورد کشورهاي کمونيستي بلکه در ارتباط با دولتهاي سنتي، و حتي جوامع خيالي مانند جمهوري افلاطون به کار برده شده است.
تعريف کارل فريدريش(3) شايد نافذترين تعريف توتاليتاريسم باشد. به نظر فريدريش (1954) توتاليتاريسم شامل چهار عنصر است:
1- ايدئولوژي کل گرا(4)- مجموعه اي از اصول عقايد سياسي فراگير، که همه مي بايد به آن وفادار باشند (براي مثال وفاداري بي چون و چرا نسبت به ميهن که نازيها بر آن تأکيد مي کردند).
2- حزب واحد که نسبت به اين ايدئولوژي متعهد است و معمولاً توسط يک فرد، يک ديکتاتور، رهبري مي شود.
3- پليس مخفي، که افرادي را که گفته مي شود دشمنان رژيم هستند يافته و کيفر مي دهد.
4- کنترل انحصاري سازمانهاي اقتصادي، رسانه هاي همگاني و ارتش.
آيا توتاليتاريسم، که بدين گونه تعريف گرديده، براي اطلاق به جوامع کمونيستي مناسب است؟ اکثر محققان امروز مي پذيرند که چنين نيست. (Hill & Frank, 1983; Holmes, 1986; Walker, 1986) اتحاد شوروي و جوامع اروپاي شرقي باطناً متنوع تر از آن هستند که چنين تعريفي فرض مي کند، و حکومتهاي آنها دست کم به ميزان قابل ملاحظه اي از حمايت مردمي برخوردارند. آنها تحت حکومت ديکتاتورها نبوده، بلکه به وسيله ي بوروکراتهاي حزبي اداره مي شوند.
توتاليتاريسم را بايد بيشتر به عنوان شکلي از رژيم سياسي گذراتر در نظر گرفت، که در آن يک ديکتاتور به قدرت مي رسد، و با استفاده از ترور جمعي ايدئولوژي کل گرا را پيش مي برد. دوره هاي حکومت استالين در شوروي، هيتلر در آلمان، يا پول پوت در کامبوج را مي توان به عنوان نمونه هاي حکومت توتاليتر در نظر گرفت. در اين موارد، چهار ويژگي توصيف شده توسط فريدريش را مي توان به وضوح تشخيص داد. هر يک از آنها متضمن تمرکز شديد قدرت در دست يک فرد بوده است که توسط ايدئولوژي اي که هيچ استثنايي نمي شناسد، حمايت مي گرديده است. به علاوه، ويژگي همه ي اين حکومتها وحشيگري و کشتار زياد است که مستقيماً توسط مقامات مسئول دولتي برانگيخته مي شد. همان گونه که بارگون مي نويسد:
توتاليتاريسم نه يک نوع نظام سياسي، بلکه يک وضعيت تاريخي را توصيف مي کند که در آن يک ديکتاتور جامعه اي را متحد و بسيج مي کند که با بحراني احاطه شده که جز با اقدامات فوري و اضطراري در خطر فروپاشي است. اگر توتاليتاريسم را با شيوه هاي عمل و ديدگاههايي که شايد بطور ضمني در لنينيسم مشاهده مي شوند اما به طور کامل تنها توسط استالين توسعه يافته اند مشخص کنيم، آن گاه روسيه ي امروز هنوز به طور کامل از ضربه ي حکومت توتاليتر بهبود نيافته است. اما، پويايي و نيروي حياتي آن تا اندازه ي زيادي با جريان عادي کارها و تشريفات معمولي جانشين گرديده است. (Barghoorn, 1986, p.13)
پي نوشت ها :
1. totalitarianism
2. Giovanni Gentile
3. Carl Friedrich
4. totalist ideology
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}